معنی ژور دوزی

نوعی دوخت تزئینی

(ژُ) (اِ.) هر یک از شبکه ها یا سوراخ - هایی که برای تزیین در پارچه یا بافتنی ایجاد می کنند.

روزنه‌ها و شبکه‌های تزیینی موجود در پارچه یا بافتنی،

فرانسوی روز، روزنه

پینه دوزی پاره دوزی.

پینه دوزی، وصله گری

دوختن موزه چکمه دوزی: } انتشار چرخهای ماشین و برزیگری و موزه دوزی. { (الماثر و الاثار. 103)

‎ عمل چکن وز، (اسم) جامه و قبایی که زرکش دوزی و بخیه دوزی شده باشد.

دوختن لباسهای تابستانی و نازک مقابل ضخیم دوزی.

‎ عمل دوختن ملیله بر روی یقه آستین دامن لباس و غیره: } رواج ملیله دوزی و مفتول سازی و سرمه دوزی درالبسه رسمیه (بزمان ناصر الدین شاه) . { (الماثرو الاثار. 101)، (صفت) آنچه که ملیله دوزی شده : } یقه جبه ملیله دوزی اش را صاف کرد. ‎{

دوزی. (حامص) مرکب از («دوز» ماده ٔ مضارع دوختن +«ی » پسوند حاصل مصدر) اما همیشه به صورت مرکب آید، چنانکه: رودوزی، تودوزی، ته دوزی، بخیه دوزی، خامه دوزی، ملیله دوزی، پیراهن دوزی. چادردوزی، پرده دوزی، زیردوزی، زردوزی، پولک دوزی و جز آن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ماده ٔ «دوز» و ترکیبات آن در جای خود شود.

پاره دوزی. [رَ / رِ] (حامص مرکب) پینه گری. وصله گری. پینه دوزی. لخت دوزی. لاخه دوزی. ترقیع. تردیم.

زری دوزی. [زَ] (حامص مرکب) عمل دوختن زری. زربفت دوزی. (فرهنگ فارسی معین).

موزه دوزی. [زَ / زِ] (حامص مرکب) عمل و شغل موزه دوز. چکمه دوزی. کفش دوزی. کفشگری. دوختن موزه. (از یادداشت مؤلف). خرازه. (منتهی الارب). و رجوع به موزه دوز شود.

پوستین دوزی. (حامص مرکب) شغل پوستین دوز. واتگری:
از بدان نیکوئی نیاموزی
نکند گرگ پوستین دوزی.
سعدی.
- امثال:
از گرگ پوستین دوزی نیاید.
ناید از گرگ پوستین دوزی.
|| (اِ مرکب) محل دوختن پوستین.

1233